بالاخره اومدیم خونه ی جدید،خسته کننده و طولانیییییی
میخام بخابم اما به علت عوض شدن جام نمیشه...امشب اولین شبی بود که بعد از 3سال ستاره هارو دیدم،احساس خوبی دارم،بدست اوردن دوباره ی نعمت های زندگی چه کیفی میده ها....
دب اکبر و دب اصغر،خوشه ی پروین و ستاره ی شمال،طلوع و غروب خورشید و ماه،رد شدن نسیم از روی گونه هات،و غلت خوردن در نور ،بهترین روزای زندگیمو تجربه میکنم...
باید خیلی زود بافتن فرشمو شروع کنم،پیاده روی هانو از سر بگیرم،کلاسای هلال احمرو برم و به خوندن کتابای خوب رو بیارم.
در حال حاضر که دارم کتاب"سبکی تحمل ناپذیر هستی"اثر "میلان کوندرا"رو میخونم...کتاب خوبیه و به خوندنش می ارزه....
کاش شادی های کوچیک تو زندگیمون پایان نا پذیر بشن...
من یک نویسنده هستم....برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 25