یادداشت130-بز گر

ساخت وبلاگ

یه سوال؟

اگه ببینی یه دختر و پسر جوون توی پارک عمومی دارن بی خیال همو میبوسن چیکار میکنی؟

احساس میکنم این سوال ابعاد زیادی داره مثلا اینکه:

-اگه مذهبی باشی و گیر بدی به مذهبت توهین میکنن و بهت میگن امل

-اگه بگی خوبیت نداره میگن جامعه آزاده و دیگه کی به این چیزا اهمیت میده

-اگه ساده بگذری و بری حس گناه پیدا میکنی

-اگه تعجب کنی میگن بدبخت ندیده

-اگه تعجب نکنی میگن خودشم فاسده

میدونی....یه سری چیزا حتی اگه درست و دوست داشتنی هم باشه ولی اگه بخواد یدفه ای اتفاق بیفته ؛جامعه آمادگی پذیرشش رو نداره....این جور مواقع نمیدونم باید چه نظری داشته باشم....

مامان مرخص شد...میگه مهدیه واااااای چشمام شده عین بیست سالگیم....باورم نمیشه...

خب خدا رو شکر....

دیشب هم جای خواب نداشتم و کف اتاق خوابیدم....دو روز چایی نخوردم....پیاده روی نکردم....تلویزیون ندیدم ...کتاب نخوندم...فرش نبافتم....دو روز از دنیا بی خبر بودم....میگن دیروز توی انگلیس بمب گذاری شده....موقع ترخیص از تلویزیون توی سالن دیدم....چند روز قبل هم کابل...یه مثل هست که میگه اونی که خودشو به مظلومیت زده از همه  گناهکارتره....نمیفهمم که چرا ایران اینقد امن و امانه؟یا دولت انگلیس داره علیه مردمش دشمن فرضی بوجود میاره یا اینکه....

پ.ن:خونه....خونه....خونه....عوض کردن لباسا و یه دوش حسابی....چای هل و دارچین....هوای آفتابی....خواب....مراقبت از مامان....خریدن هندزفری جدید...سوپ مرغ...فکر کردن به واقعیات....و زندگی که همچنان ادامه دارد....

من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 22 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 12:47