چه فرقی میکند
تو را شما بنامم و و شما را تو؟!
در هرحال تو تویی و
فرق من و تو
یک شمای خشک و خالی ست....
دست بردار از تکرار و
دست بکش روی خلاقیت
و فکر کن تنها یک دیوار فاصله ست
بین خورشید و لامپ های مهتابی
و فکر کن دیروز تخم نیلوفر در چشمهای تو کاشته شد..
دست بکش روی حیات و
زندگی را زندگی کن
و حتی یادت نباشد تو تویی و من من
و فوت کن به چشم ها
و فوت کن به گیلاس ها
و فوت کن به تخم نیلوفر
و بگذار نفرین یک درخت
ترا زمین گیر کند
بین علف ها و گلها و آشغالها
و داد بکش سر زمین
و داد بکش سر همه ی کلاغ ها
و داد بکش سر پروانه ها
و مطمئن باش
خورشید باز طلوع میکند
و تو بیست بار دیگر
بیست سالگیت را جشن میگیری و باز
شمعهای خاموش برای کیک تولد گریه میکنند...
ولی بگذار همه چیز خوب باشد
همه چیز فقط از یک چیز شروع شود
و تو درد بکشی انسانها را
درد بکشی ماهی ها را
درد بکشی گلدانها را
و بعد بخندی به هویت و دانه بکاری
در لانه ی پرنده ها
و باور کنی تو تویی و من منو
شما فقط یک هجای خشک و خالیست!!!!
به یاد بیست سالگی...نوشته شده در 23خرداد سال 92
من یک نویسنده هستم....برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 36