یادداشت128-وزیدن در جهت مخالف

ساخت وبلاگ

هرچی سعی کردم عکس فرش جانو بزارم تو وبلاگ نشد...چیکار کنم؟....

پنج شنبه....و بستری شدن مامان....میترسه....اینو از شمردن معکوسش تا وقت عمل فهمیدم....میخنده  ولی مشخصه که ترسیده....میگم شوخی میکنی؟میگه ممکنه دیگه برنگردم....

اه ازاین حرفای نا امیدی حال به هم زن که همیشه ورد زبونه منه...خوش ندارم اینو از زبون کسی بشنوم غیر خودم....پیش آزمون مرحله ی تخصصی جاده ی هلال احمرم پنجشنبه ست....نمیرسم برم....یعنی نمیشه....مهم نیست....هیچوقت آدم از خود گذشته ای نبودم....نمیدونم چم شده....

هی به خودم میگم مهدیه بنویس دیگه...دوساله هیچی ننوشتی...چته؟میگم باشه بزار همین یه رج رو ببافم میرم توی کتابخونه مینویسم....تا یه ساعت بعد یادم میره...تغییرات کوچک نشون دهنده ی تحولات عظیمند!نمیدونم دارم چیو بدست میارم یا حتی از دست میدم...فقط میدونم الان در ناحیه ی مینیمم ریتم سینوسی زندگیم هستم...یعنی در نقطه ی پایینی....و بعدش مطمئنا یه روزی به نقطه به عطف و سپس مرحله ی ماکسیمم فرا میرسه.....

یه وقتایی توی زندگی چیزایی رو دور خودت جمع میکنی و به این باور میرسی که چقد خوشبختی....خانواده....دوستان...شغل....شهر....و چیزای دیگه...اما بازم یه گوشه از ذهنت دلش میخاد رها بشه تا چیزای جدید رو بدست بیاره اما نمیدونه که چطور....چاره اش جدا کردن متعلاقته...رها شو.....رها کن....برو ....بدو.با حداکثر سرعت....باید بدونی که دلبستگی پایبندت میکنه...مثل غرق شدن مورچه در قطره ی عسل!!!

پنجره بازه و باد خنک میوزه ...به همراه صدای سکوت و قورباغه....

پ.ن:ماکارونی پر چرب-شب-آلوچه و نمک-فکر نکردن به آینده-موی بلند-همسایه ی فضول مشرف به حیات خلوت-بی خیالی-باشگاه ورزشی روبروی خونه-سبزی-فرا رسیدن تولد و تابستان-خرداد هردم بیل-دیدن خانم"م"موقع پیاده روی-زل زدن به رودخانه-اشک دم مشک احسان علیخانی-فرش رو به اتمام-حموم آفتاب-نون سنگک و پنیر شور-بی پولی-پاره شدن یک چله از فرش.....و زندگی که همچنان ادامه دارد....

من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 16 خرداد 1396 ساعت: 12:47