یادداشت 98-دو کاج

ساخت وبلاگ

دیشب به مریم گفتم"میدونی؛شعر دو کاج کلاس چهارم؛چقد دارای مفهوم بود؟ و با اینکه اون موقع خنگ بودیم در فهمیدنش،اما حالا با پیر تر شدنمون درکش میکنیم"

یاد گرفتن اینکه به هم کمک کنیم،یاد گرفتن اینکه درد یکی دیگه درد ما هم هست،یاد گرفتن اینکه ساده از کنار چیزی نگذریم چون اتفاقات این جهان به صورت زنجیر وصلن و ما ممکنه حلقه ی صد و چندم این ارتباط باشیم....

با خانم "م" دیگه ارتباطی ندارم،به نظرم آدمی بود که به دوستاش به چشم پول نگاه میکرد،من از مستقل بودنش خوشم میومد نه از بازیچه شدن خودم...

دیروز شبکه ی خبر میگفت ساختمون پلاسکو آتیش گرفته و بعدشم کلا ریخته،میگفت آتش نشانا موندن زیر آوار،می گفت مردم فیلم میگرفتنو راهم بسته بودن،میگفت کارای امدادی به سختی صورت میگرفت،میگفت یه سری رفتن خون دادن،می گفت....

با خودم گفتم اگه اون وسط تو آمبولانس در وضع وخیمی بود و باید سریعتر به بیمارستان میرسید،اگه راه باز نمیشد،اگه اون می مرد،قاتل اصلی من و تویی بودیم که داشتیم فیلم میگرفتیم...اینو درک میکنی؟یا احتیاج به گذشت زمان داری؟؟!

این هفته دارم نمایشنامه ی "دشمن مردم"اثر هنریک ایبسن رو میخونم....شاد و پیروز باشید



من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 12 اسفند 1395 ساعت: 14:43