یادداشت 102-گاف های روزهای اولیه

ساخت وبلاگ

دلم نمیخواد قبل از توجیح منطقی طرفم براش عصبانی بشم،تو قاموسم نمیگنجه که داد بزنم و بگم هوی تو یه خر بیشعوری که اندازه ی یه خر بی شعور هم حالیت نیست...

البته میدونم که بعضی وقتا باید برای گرفتن حقت فریاد بزنی و یقه ی طرفم بگیری،اما متاسفانه منم مثل اجداد ایرانیم تا کاسه ی صبرم لبریز نشه خونسردی خودمو حفظمیکنم....

متاسفانه هنوز موفق نشدم از شهردار وقت برای مصاحبه بگیرم،واسه ی همین منشیشو تهدید کردم و گفتم یا بهش میگین یه وقت به من بده یا من مجبورم بدون مصاحبه باهاش یک طرفه به قاضی برم و از خودم گزارش بنویسم...!!!!

من نمیفهمم منشی بیچاره این وسط چیکاره بود آخه....بیچاره....اصلن نمیدونم چم شد که بعدش بهش گفتم اصلن شماره ی همراهشو بده ...زود....

خودم میدونم حسابی زده بود به سرم....اینم از گاف های اولیه ی روزهای خبرنگاری من....

به سمیه ،خبرنگار بخش محمود آبادمون کمک کردم تا سوالای مناسبی طراحی کنه و بره از رییس جهاد کشاورزی بپرسه،بهش گفتم ببین اگه طرفت زیاد حرف میزنه دست از یادداشت برداشتن بکش تا متوجه بشه حرفاش ارزش نوشتن نداره...

بعضی وقتا آدم مجبور میشه علی رغم میلش تن به روابط گسترده ی اجتماعی بده،این موضوع برای من که یه آدم دیرجوشم خیلی سخته ولی مجبورم تظاهر کنم که چقد همه چی مورد پسندمه...شاید این همون زندگیه...پوشیده در نقاب و دوست داشتن های اجباری...

چیز زیادی به عید نمونده ،با بالا رفتن سنم احساس دوران گذشته رو ندارم،دیگه برام یه چیز روتین شده....

کلاسای تخصصی هلال احمر از بعد عید شروع میشه،تخصصی امداد در جاده یا امداد در دریا و همچنین تخصصی تغذیه....یعنی میشه منم یه روزی یه آدم بدرد بخور بشم؟!

دو شبه میام پایین میخابم ،پیش مامان،با اینکه تحویلم نمیگیره و منم ازش دل پردردی دارم اما به خودم میگم مهدیه میتونی فردای روزی که مادرتو از دست دادی تو صورت خودت نگاه کنی و عذاب وجدان نداشته باشی؟!نه نمیتونم....بذار مامان واسم قیافه بگیره اما من خیالم جمع باشه که کوتاهی نکردم،آخه علت اصلیی که من رفتم هلال احمر و کمک های اولیه یاد گرفتم فقط به خاطر مامان بود....

به خریدن دوچرخه فکر میکنم به نقاشی کردن فکر میکنم به نوشتن کتاب فکر میکنم به خریدن کتابای جدید فکر میکنم و وای خدا چقد فکر کردن بدون دغدغهی مالی خوبه....

همچنان کتاب همنام اثر جومپا لاهیری را میخونم شما هم بخونید ،خب؟


من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 24 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 10:53