یادداشت 106-آدم بودن

ساخت وبلاگ

چیز زیادی به عید باقی نمونده،من هنوز اینجا گیرم،روال کارم مشخص نیست ،هردفه یه اتفاقی میفته،دیروز خبرنگارو فرستادم بره آتش نشانی خبر بگیره،حراست گرفتش گفت کو کارتت؟ما هم که هنوز کارت نداشتیم خلاصه اینکه خبر نگرفت و منم خیلی شرمنده شدم.

برنامه ی پیاده رویم هم بهم ریخته ،کتاب خوندنم هم ....زندگی مضخرف...

یه دسر جدید یاد گرفتم از تو کتاب خالد حسینی،اینجوری بود:

به رو در آب میپزید به همراه دارچین پودر شده...

منم اولش اینجوری درستش کردم خوب شد ولی خوشمزه نشد،خلاصه ایتکه دفه ی بعد وقتی کامل پخت و آبش هم کم شد بهش آب لیمو ترش اضافه کردم...

نتیجه عالی شد چون اسید لیمو شیرینی طبیعی به رو بیرون کشید و دسر طعم واقعی خودش رو نشون داد،نتیجه یه طعم ملس ترش و شیرین بامزه شد،امتحان کنید حتما،بعضی وقتا شیمی دان بودن چیز خوبیه ها.....

مردم عاشق القاب و الفاظ گنده گنده ان،خانم"ط"به همه میگه من مهندس شیمی ام و کلی هم به این موضوع افتخار میکنه،اما من جایی برای افتخار نمیبینم چون در حال ساختن چیزی نیستم پس مهندس هم نیستم...یکمی این موضوع منو ناراحت میکنه...

هنوز یاد نگرفتم کی و کجا و برای چه کسی باید عصبانی بشم و سرش داد بزنم،عصبانی شدم برای افراد غیر خانواده ام برام کار راحتی نیست،چون من خیلی ترسو ام درست مثل یه موش فاضلاب...اگه سر کسی که بیگناهه یا حتی نیست داد بزنم پیش خودم شرمنده میشم و خود خوری میکنم.باید بتونم بد باشم بدتر از چیزی که هستم....

مامان میگه خودمون همینجوری بریم ترمینال و بلیط بگیریم برای مشهد،میگم مامان تور بهتره،راحتتر هم هست،به گوشش نمیره،میگه حاضر نیستم پول مفت به کسی بدم.راستش شاید وقتی که آدم پیرتر بشه خسیس تر هم بشه....

همیشه گفتم وقتی یه بادکنک رو زیاد باد میکنی دیگه نباید از ترکیدنش شوکه بشی...مثل من...وقتی از کارم تعریف بشه فراموش میکنم که اینا زود گذره و نباید بش دل بست...

هنوز حقوق نگرفتم...اصن نمیدونم که بهم حقوق میده یا نه...این موضوع باعث شده هرشب به مامان بگم از این کار متنفرم...ولی تحمل کن روزای خوب هم میرسه...

همه ی دوستام دارن ارشد میخونن،اصن نمیدونم که به ارشد علاقه ای دارم یا نه،دلم میخاد یه رشته ی دیگه بخونم مثل هنر یا زبان،مثل طراحی لباس یا ...نمیدونم...شایدم دوباره به راهی که بقیه رفتن برم و مثلا پلیمر بخونم یا ترمودینامیک...

باورت میشه مهدیه که این خرداد که بیاد 2ساله که فارغ التحصیل شدی؟نه باورم نمیشه...از هیچکس خبر ندارم...ولی بتی ازدواج کرد راحیل امسال ارشد دولتی قبول شد حنانه هم ارشد غیر انتفاعی..فقط من مثل کپک زده ها نمیدونم دنبال چیم...خبرنگاری...فرش...هلال احمر...احمقانه ست ولی فک میکنم همیشه اوضاع همینجوری میمونه ...

کتاب خاک غریب اثر جومپا لاهیری رو شروع کردم ،باید برم کتابا رو عوض کنم ...مهدیه تروخدا آدم خوبی باش و هیچوقت بد نشو،نشو مثل کسایی که بی دلیل عصبانین،به جواب سلام بقیه جواب نمیدن،نشو مثل کسایی که خودشون رو بالاتر از تو میدونن،وای مهدیه تروخدا یه آدم خشک و جدی و خالی از زندگی نشو...خلاقیت رو از دست نده شعر گفتن رو ترک نکن کتاب خوندن رو هم،انسانیت رو هم،مهدبه آدم بمون...

من یک نویسنده هستم....
ما را در سایت من یک نویسنده هستم. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5mousai905 بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 14:06